به یادماندنیترین کوچهای ابدی
مرگ پایانی است برای یک آغاز، اما بعضیها مرگشان هم آن قدر زیباست که نه یک آغاز ابدی برای خودشان که آغازهای به یادماندنی است برای کسانی که دستهای بسیاری برای نجاتشان رو به آسمان است و چشمان اشکبارشان در انتظار معجزه انسانی کسانی است که هدیهای به وسعت حیات در دست دارند.
چه شگفتآور است این هستی که تو در دنیای ملکوت با آن همه فاصله و تفاوت باشی اما این جا، نزدیک آدمهای همین دنیا ، در جشن حیاتشان، سرود تولدی دوباره بخوانی .
در این زمین قلبهایی هستند که وقتی از تپیدن خسته میشوند، در حالی به خانه ابدی میروند که وسعت دنیا را در خود جای دادهاند و سخت نیست اگر بخواهی چنین باشی...
سال 79 قانون اهدای عضو در مجلس تصویب و سال 83 این قانون به وزارت بهداشت ابلاغ شد. از آن سال تا حالا، 100 هزار عضو اهدایی، حیات را به نیازمندانی بازگرداندهاند که شاید سرپرست خانواری بودهاند، یا کودکی که همه امید پدر و مادرش بوده یا زوجی که کابوس تنهایی رهایشان نمیکرده و ...
در ایران که رتبه 42 اهدای عضو بیماران مرگ مغزی در جهان را دارد، سالانه 6 هزار نفر دچار مرگ مغزی میشوند که بر اساس استانداردهای جهانی باید 3 هزار نفر از این تعداد اعضایشان اهدا شود؛ اما در آماری که جای تأمل دارد، فقط 300 نفر عضو اهدا میکنند.
در حالی که در جهان اعضای بدن 50 درصد مرگ مغزیها به بیماران نیازمند اهدا میشود در کشور ما این رقم به 5 درصد میرسد و از سویی دیگر سالانه 25 درصد بیماران نیازمند اهدای عضو فوت میشوند.
مشکل خانوادههای ایرانی دارای بیمار مرگ مغزی برای اهدای عضو چیست؟
تحقیقات نشان دادهاند که هنوز بسیاری از ایرانیها، نگرش مثبتی درباره اهدای عضو ندارند و عدم اجازه خانوادههای ایرانی دارای بیمار مرگ مغزی برای اهدای عضو، به شدت تحت تأثیر عوامل جدید و ناشناخته ماندن بسیاری از ابعاد این پدیده است.
بر اساس نتایج یک تحقیق که در ایران انجام شده، «پذیرش مرگ مغزی بیمار»، «آمادگی شناختی از این پدیده»، «کیفیت و زمان مواجهه با آن»، «میانجیهای تصمیم ساز»، «تعاملات خانوادگی» و «باورها و انگیزهها»، عوامل موثر در تصمیم خانوادههای مرگ مغزی در اهدا یا عدم اهدای عضو را تشکیل میدهند..
به نظر میرسد اکثر خانوادههای رضایت نداده به اهدای عضو مرگ مغزی، مفهومی پرتناقض و غیرقابل باوردر ذهن از این موضوع دارند. آنها به دلایل مختلف حاضر به قبول واقعیت مرگ متوفی نمیشوند و امیدوار به بهبود و بازگشت بیمار هستند؛ چیزی مثل معجزه یا اتفاقی که موجب بازگشت بیمار مرگ مغزی میشود. حال آن که به گفته متخصصان بین مرگ مغزی و کما تفاوت وجود دارد و کسی که دچار مرگ مغزی شده حداکثر تا دو هفته برای اهدای عضو فرصت دارد و زمان تصمیمگیری خانوادهها برای اهدای عضو به علت متوقف شدن فعالیت مغز و از بین رفتن هورمونها بسیار محدود است.
از سویی دیگر بسیاری از خانوادههای دارای بیمار مرگ مغزی تحت تأثیر فیلمهای تلویزیون هستند. این تأثیرگذاری نشأت گرفته از ایجاد تردید در مرگ قطعی بیمار مرگ مغزی و بازگشت بیمار با نمایش فیلم به ویژه فیلمهایی با مضمون خرید و فروش و تجارت اعضای بدن شدهاند.
همچنین آگاهی قبلی خانوادهها در اهدای عضو بیمار مرگ مغزی نقش مهمی دارد و اکثر خانوادههای رضایت داده نسبت به مرگ مغزی، برگشت ناپذیری بیمار، را باور داشتهاند و این عامل را در تصمیم به اهدای عضو موثر قلمداد کردهاند.
تجربیاتی مثل مواجهه قبلی بیمار مرگ مغزی یا اطرافیان وی با افراد نیازمند عضو، تجربه فوت فرد نیازمند پیوند در بستگان و آشنایان، اطلاع از وضعیت جسمی و زندگی افراد نیازمند به پیوند و تجربیات بازدارنده که در تصمیم به عدم موافقت با اهدا تأثیر داشته است، در این فرایند بیتأثیر نبودهاند.
در فرایند اهدای عضو، کسانی که خواهان دریافت عضو اهدایی هستند، یک نکته را هم نباید فراموش کنند و آن این که زمان اطلاع خانواده از مرگ مغزی شدن بیمارشان و پذیرش این واقعیت برای تصمیمگیری اهدای عضو بسیار مهم است. باید خودمان را جای این خانوادهها بگذاریم و بر این باور باشیم که وداع تلخی با عضو عزیز خانواده در راه است. لذا خانوادههایی که مدت زمانی بین بستری تا مرگ بیمارشان سپریشده است، ممکن است به صورت تدریجی با این واقعیت روبه رو شده و آن را بپذیرند.
تحقیقات نقش پزشکان معتمد و روحانیون در تصمیمگیری درست خانوادهها برای اهدای عضو بیمار مرگ مغزی را هم بسیار مهم میدانند؛ اگرچه درخواست اهدای عضو مرگ مغزی اکثراً از سوی پزشک بیمار به خانوادهها داده شده، اما اکثر خانوادهها به خصوص خانوادههای رضایت داده، پس از اطلاع از تشخیص و درخواست اهدا، به پزشکان معتمد خود که اغلب خارج بیمارستان بودند مراجعه میکردند. تایید یا عدم تایید مرگ مغزی توسط آنها نقش مهمی در سرنوشت تصمیمگیری اهدای عضو ایفا میکند و نقش عوامل میانجی علاوه بر پزشکان معتمد شامل علما و روحانیون مذهبی در تصمیمگیری به اهدای عضو هم میشود.
یکی دیگر از مشکلات خانوادههای ایرانی برای اهدای عضو اطمینان از جنبه شرعی و مذهبی تایید مرگ و اهدای عضو است. بعضی از خانوادههای ناراضی، به علت تصور ممنوعیت شرعی به رغم رضایت درونی، به اهدای عضو رضایت نمیدهند و برخی خانوادههای رضایت داده از تایید مذهبی اهدا و مرگ اطمینان حاصل میکنند.
اما از همه این عوامل مهمتر نظر قبلی خود متوفی برای اهدای عضو است که گاهی با دریافت کارت مخصوص، این رضایت را علنی کرده و گاهی پیش از مرگ به خانواده خود درباره رضایت از اهدای عضو یا سفارش به آن صحبت کرده است.
در کنار همه این عوامل، دخالت اعضای تأثیرگذار خانواده، بستگان و به ویژه مادر در فرآیند تصمیم به اهدای عضو را نمیتوان نادیده گرفت و باید یک عامل موثر قلمداد کرد؛ لذا خانوادههای نیازمند میتوانند برای جلب رضایت خانوادههای دارای بیمار مرگ مغزی، با افراد تأثیر گذار آنها صحبت کنند.
خانوادههای رضایت داده برای اهدای عضو عمدتاً با هدف قرار دادن فرصت زندگی به دیگران تصمیم به انجام این کار خیر میگیرند
باورهایی مثل اعتقاد به حق بودن و اجتنابناپذیری مرگ و نیز پایان نپذیرفتن زندگی با مرگ، اعتقاد به تقدیر و سرنوشت، آرامش روحی متوفی با اهدای عضو و... در این تصمیم موثر است.
از همه این عوامل که بگذریم باید بگوییم تیم مراقبتی و درمانی بیمارستانها، ضمن آن که درک درستی از وضعیت خانوادههای دارای بیمار مرگ مغزی دارند، باید اطلاعات شفاف و کاملی در باره ارزشهای این کار با زبان قابل فهم به خانوادهها بدهند. مثلاً در زمان مواجهه با خانوادهها باید سعی شود خبر مرگ مغزی و درخواست اهدا در دوزهای متفاوت و به تدریج به خانواده اطلاع داده شود تا شوک و ناباوری خانواده کمتر شود. خانوادهها هم باید در جریان پیشرفت بیماری و نیز مدارک و علائم مرگ مغزی به طور مستمر قرار گیرند.
این فرایند به ترویج فرهنگ اهدای عضو در نزد ما ایرانیان کمک خواهد کرد. چرا که ما نشان دادهایم مردمانی نوع دوست و مهربان هستیم و آخرین نمونه این ایثار توسط هنرمند جوان متوفی عسل بدیعی به نمایش درآمد که با اهدای چندین عضو خود پس از مرگ مغزی، اولاً یک بار دیگر به ارزشهای بالای این فرهنگ اشاره کرد و ثانیاً جان تعدادی از هموطنان خود را نجات داد.
"فرشته هاشمی"